قناعت در نهج البلاغه
مفهوم شناسی
قناعت در نهج البلاغه
حیات طیّبه
و سُئل ـ علیه السّلام ـ عن قوله تعالی : « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً» [8] فقال : هِیَ القَناعَهُ [9]
از امام سؤال شد، تفسیر آیه ی « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً» چیست ؟ فرمود : قناعت است .
امام علیه السلام قناعت را به لازمهاش كه زندگى پاك و نيكوست تفسير فرموده است. [10]
نوعی سلطنت
كَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْكاً [11]
در اهميت قناعت همين بس ، كه خود نوعى سلطنت است .
امام علیه السلام كلمه ی ملك را استعاره براى قناعت آورده است ، زيرا نتيجه ی پادشاهى بىنيازى از مردم و برترى بر آن هاست، و كاميابى و قناعت اين نتايج را در پى دارد . [12]
ثروتی بی پایان
هر انسانی دوست دارد که با داشتن ثروت ، زندگی آسوده ای داشته و بدون احتیاج به دیگران و بی دغدغه گذران عمر کند ولی از آن جا که ثروت های مادی مانند سایر مادیات همواره در معرض خطر زوال است ، نه تنها رفع دغدغه واحتیاج و ... نکرده بلکه بیش تر بر این موارد می افزاید . تنها ثروتی که فنا ناپذیر است و سبب رفع دغدغه ها می گردد " قناعت " است :
الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ [13]
قناعت ثروتى است بىپايان .
كلمه ی مال را با صفت بىپايان از آن رو استعاره از قناعت آورده كه بىنيازى ناشى از قناعت نيز هم چون ثروت زياد ، بىپايان است. [14]
گنجی بزرگ
وَ لَا كَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَةِ [15]
و هيچ گنجى بىنياز كنندهتر از قناعت نیست .
چرا كه قناعت فضيلتى است كه لازمهاش آرامش نفس و رضايت به آن چيزى است كه نصيبش شده و بىنيازى از ديگر چيزهاست . در صورتى كه هيچ يك از گنج هاى ديگر دنيا چنين نيستند . [16]
دستور به قناعت
*كُلُّ مُقْتَصَرٍ عَلَيْهِ كَافٍ [17]
به راستى انسان جز به مقدارى كه مىتواند ضرورت و نياز خود را برطرف سازد، بسنده نمىكند، و همين مقدار براى شخص قانع، بس است و او را از بيشتر بىنياز مىسازد، و در اين سخن دستور ضمنى به اكتفا كردن بر مقدار اندك از دنياست. [18]
*خُذْ مِنَ الدُّنْيَا مَا أَتَاكَ وَ تَوَلَّ عَمَّا تَوَلَّى عَنْكَ فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ فَأَجْمِلْ فِي الطَّلَبِ [19]
امام علی علیه السلام نخست دستور داده است كه آدمى از دنيا به آنچه ميسّر مىشود و بر آن دست مىيابد، قناعت كند، و آن كه برايش ميسّر نيست به طور صحيح دنيا را بطلبد، و راه صحيح طلب دنيا، جستن دنيا از راه درست و به گونه ی مناسب و رواست . [20]
*وَ التَّقَلُّلُ وَ لَا التَّوَسُّل [21]
قناعت به اندكى از زندگى و به آن بسنده كردن بهتر است از چاپلوسى و نزديكى به اهل دنيا به خاطر به دست آوردن مال بيشتر . [22]
*امام علی علیه السلام به مردى كه از او درخواست موعظه داشت فرمود:
لَا تَكُنْ مِمَّنْ .... إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ [23]
مانند كسى مباش.... اگر دنيا را به او بدهند ، سير نمىشود ، و اگر به او نرسد ، قناعت نمىكند .
امام علی علیه السلام در این جا طالب پند و موعظه را از صفات ناپسند ی باز می دارند که از آن جمله است :
سير نشدن از هر آن چه كه به او عطا كنند و آن صفت پست حرص و آز است. و قناعت نكردن به هنگام نرسيدن مال، و اين همان صفت ناپسند كاستى از فضيلت قناعت است. [24]
*وَ لَا تَسْأَلُوا فِيهَا فَوْقَ الْكَفَاف [25]
يعنى نگاهتان را به آن چه نعمت داران بدان بهرهمندند ، ندوزيد ، زيرا در كوچ كردن به آخرت كوتاهى مىكنيد و سرگرم به دست آوردن چيزهايى مىشويد كه نظرتان بدان ها افتاده است. [26]
ویژگی های قانعان
رسولان الهی
وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِيمَا تَرَى الْأَعْيُنُ مِنْ حَالَاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُيُونَ غِنًى وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى [27]
و ليكن خداوند سبحان پيامبران خود را در اراده و تصميم ، نيرومند و در وضع ظاهرى كه به چشم مىآيد ناتوان و ضعيف قرار داد، با قناعتى كه دل ها و چشم ها را از بىنيازى سرشار مىساخت ، و فقر و تنگدستى كه ديدهها و گوش ها را از رنج و آزار پر مىكرد.
صفت پر كردن كه براى قناعت آورده است به اين اعتبار است كه قناعت آن چنان آنان را بلند طبع و بىنياز مىكند كه هيچ توجهى به تمتّعات دنيا نشان نمىدهند و گويا چشم و دلشان پر شده و جايى براى كالاهاى دنيا ندارد كه مورد طلب و درخواست واقع شود . [28]
یاد کنندگان مرگ
وَ مَنْ أَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ رَضِيَ مِنَ الدُّنْيَا بِالْيَسِير [29]
و هر كس زياد به ياد مرگ باشد ، به اندك دنيا دلخوش گردد .
زيرا هدف از فزون خواهى بهرهبردارى و كامجويى از دنياست و ياد مرگ ، اين كامجويى را در هم شكسته و تلخ مىكند . [30]
متقین
وَ تَحَرُّجاً عَن طَمَعٍ [31]
از طمع دوری می كنند .
متوکلین
مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الْأَغْنِيَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تِيهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِيَاءِ اتِّكَالًا عَلَى اللَّهِ [32]
چه خوب است فروتنى ثروتمندان براى نيازمندان به خاطر پاداشى كه نزد خدا مىجويند و بهتر از آن است بىاعتنايى نيازمندان به ثروتمندان به جهت توكّل و اعتماد بر خدا .
بىاعتنايى مستمندان بر توانگران، بر ايشان دشوارتر و سختتر است از فروتنى توانگران نسبت به آن ها. از آن رو كه بىاعتنايى ايشان نهايت توكّل به خدا را مىطلبد كه بالاترين درجه، در راه وصول به قرب الهى است و از اين جهت بالاتر و بهتر از فروتنى توانگران است، به دليل فرموده پيامبر صلی الله علیه واله وسلم : بالاترين اعمال دشوارترين آن هاست . [33]
ارائه الگو
يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ عَاشَ مُجَاهِداً طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ [34]
خداوند خبّاب بن ارتّ را بيامرزد ، كه با علاقه مسلمان شد و با علاقه از وطن مهاجرت كرد ، و جهادگر بود. خوشا به حال كسى كه به ياد روز قيامت باشد و براى حساب كار كند و به اندازه ی معيّن از روزى بسنده كرده ، و از خداوند خوشنود باشد .
با اين عبارت امام علیه السّلام وادار به ياد كردن روز قيامت و حساب آن روز فرموده است كه خود باعث عمل براى آن هاست. و هم چنين انگيزه براى فضيلت قناعت و خوشنودى از خدا و رضايت به قضا و قدر اوست. [35]
پیامدهای قناعت
1-سرور
و هر كه به روزى خدا داده قانع باشد، به آن چه از دست داده غمگين نمىشود .
غم خوردن براى از دست رفته ، برخاسته از نداشتن قناعت و عدم رضايت به روزى موجود است پس عدم لازم، مستلزم عدم ملزوم، يعنى غم خوردن براى از دست رفته است. [37]
2-جلوگیری از فقر
و هيچ ثروتى در پيشگيرى از فقر ، بهتر از تسليم و قناعت به روزى رسيده وجود ندارد .
هيچ ثروتى براى پيشگيرى از فقر مؤثرتر از تن دادن به روزى نيست . [39]
3-آسایش
و هر كس بر آن چه به او روزى شده، بسنده كند، به آسايش رسيده و در ميان آرامش فرود آمده است.
یعنی شخص قانع از غم دنيا خواهى و جذب شدن به اهل دنيا آسوده شده ، و در آرامش فرود آمده و بستر آرامش را پناه و مرجع خود قرار داده است . [41]
4-حفظ دین
و كسى كه در نزد توانگرى به خاطر ثروتش كرنش كند ، دو سوم دينش را از دست داده است .
كرنش به توانگر، براى توانگرىاش، پىآمد آن از بين رفتن دو سوّم دين كرنش كننده است به چند دليل:
اوّل: گردش دين بر محور كمال نفس انسانى به وسيله حكمت است و كمال قوه شهوانى مربوط به داشتن عفّت كمال و قوّه غضبى به داشتن شجاعت است . و از طرفى چون فروتنى در برابر ثروتمند از نظر ثروتمندىاش باعث علاقه زياد به دنيا و بيرون شدن از فضيلت عفّت به جانب تبهكارى مىشود به حدّى كه گويى او جز خدا را مىپرستد، و همچنين مستلزم بيرون شدن از دايره حكمتى كه اقتضاى آن قرار دادن هر چيزى به جاى خود است ، مىباشد ، در حالى كه آن فضيلت نفس ناطقه به شمار مىرود ، بنا بر اين بيرون رفتن از اين دو فضيلت به منزله ی بيرون رفتن از دو سوّم دين است. [43]
از آن جا که در مقابل قناعت ، صفت مذموم حرص و طمع قرار دارد بنابراین نتایجی که امام برای حرص و طمع برشمردند ، ضد آن ها از ثمرات قناعت به شمار می آید . در ذیل به برخی از آن ها اشاره می کنیم :
5-عدم دلبستگی به دنیا
طمع، انسان را تا لب آب مىآورد بدون اين كه برگرداند و ضمانت مىكند بدون اين كه وفا كند ، بسا نوشنده ی آب كه پيش از سيراب شدن، گلوگير شود.
طمع ، انسان را علاقمند به كسب دنيا مىكند و به طرف دنيا مىخواند ، و با اين حال دروغ مىگويد، هم چون كسى كه ضامن چيزى شود و وفا نكند .
عبارت: و ربّما... ريّه هشدار بر اين مطلب است كه در پى دنيا به طور مداوم بودن روا نيست ، هر كه همواره در پى دنيا باشد گاهى نااميد مىشود و بدون رسيدن به آرزو ، اميدش قطع مىشود ، و هر چه اين طور باشد ، شايسته نيست كه هميشه در پى آن بود. [45]
6-آزادگی
طمع باعث بندگى هميشگى است .
كلمه رقّ براى طمع استعاره آورده شده چرا كه لازمه ی طمع ، تسليم شدن در برابر آن چيزى است كه به آن طمع بسته و فروتنى در برابر آن است ، مانند بردگى ، و هم به دليل دوام تسليم شدن به سبب طمع است ، زيرا شخص طمعكار تا وقتى كه از كسى چشم طمع دارد ، همواره تسليم اوست، و در اين جهت مثل كسى است كه هميشه برده ی ديگرى است . [47]
7-عزت
حريص درگير ذلّت و خوارى است .
امام علی علیه السلام كلمه وثاق را استعاره آورده است براى ذلتى كه شخص در برابر طمع درگير آن شده است . [49]
در جای دیگری از این کتاب شریف در این رابطه آمده است :
أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّه [50]
خود را خوار كرد آن كه طمع را پيشه ساخت. تن به ذلت داد، هر كه گرفتارى خود را ابراز كرد.
چشم طمع داشتن به مال ديگران، باعث نيازمندى بديشان و كرنش در برابر آن هاست، و اين خود انگيزه ی پستى در نظر آنان ، و افتادن از چشم آن هاست ، صفت استشعار ، استعاره براى پيوستگى و مباشرت طمع، نسبت به قلب آدمى آورده شده همانند لباس زير كه مباشر و پيوسته به جسم است .
فراز بعدی هم به منظور برحذر داشتن انسان از شكايت بردن از تهىدستى و گرفتارىاش به نزد مردم است، به وسيله يادآورى تن در دادن به ذلّت و خوارى كه در پى دارد . [51]
نتیجه
پي نوشت ها :
[1] لغت نامه دهخدا
[2] معراج السعاده، ص 282
[3] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنميثم)، ج 5 ، صفحهى 459
[4] المنجد، واژه طمع.
[5] سيرىدرفرهنگلغات ، صفحهى 555
[6] معراج السعاده، ص 286
[7] سيرىدرفرهنگلغات، صفحهى 555
[8] نحل/97
[9] نهج البلاغه , حکمت229
[10] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 608
[11] نهج البلاغه , حکمت 229
[12] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 608
[13] نهج البلاغه , حکمت57
[14] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 459
[15] نهج البلاغه , حکمت371
[16] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 720
[17] نهج البلاغه , حکمت395
[18] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 741
[19] نهج البلاغه , حکمت293
[20] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 740
[21] نهج البلاغه , حکمت396
[22] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 741
[23] نهج البلاغه , حکمت150
[24] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 556
[25] نهج البلاغه , خطبه45
[26] ابنميثم، پیشین ، ج 2 ، صفحهى 258
[27] نهج البلاغه , خطبه234
[28] ابنميثم، پیشین ، ج 4 ، صفحهى 470
[29] نهج البلاغه , حکمت349
[30] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 702
[31] نهج البلاغه ، خطبه 193
[32] نهج البلاغه , حکمت406
[33] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 745
[34] نهج البلاغه , حکمت44
[35] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 449
[36] نهج البلاغه , حکمت349
[37] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 700
[38] نهج البلاغه , حکمت371
[39] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 720
[40] نهج البلاغه , حکمت371
[41] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 720
[42] نهج البلاغه , حکمت228
[43] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 606
[44] نهج البلاغه , حکمت275
[45] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 652
[46] نهج البلاغه , حکمت180
[47] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 573
[48] نهج البلاغه , حکمت226
[49] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 604
[50] نهج البلاغه , حکمت2
[51] ابنميثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 405
نهج البلاغه
ترجمهشرحنهجالبلاغه ، بحرانى ، ميثم بن على بن ميثم ، مترجم: قربانعلىمحمدىمقدم-علىاصغرنوايىيحيىزاده ، بنياد پژوهش هاىاسلامىآستانقدسرضوى ، 1375 ، مشهد
المعجم الموضوعی ، اویس کریم محمد ، مجمع البحوث الاسلامیه ، 1408 ، مشهد
ارسال توسط کاربر محترم سایت : m134967
/ج